Sunday, August 21, 2016

                   بازی
پس تو پرواز میکنی به دور دست
آیا برای بازگشتن ات زمانی هست
تا به تماشا بنشینم زیر بارش باران
بازی کردن تو را سر مست
......

Tuesday, November 04, 2014

فریاد سکوت

خوب من!
خوب من هم می ترسم
بار ها و بار ها ترسیده ام
از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین
و از سخت ترین و ستمگر ترین چیز ها
همچون هیولا ها
ترسیده ام
باری
حتی ترس هایم را
از تو دریغ نکردم
******
خوب من!
باور کن که من
اگر که فریاد نمی کشم
نه از گرفتگی گلو
و نه از کوفتگی عضلاتم در رنجم
من سکوت میکنم چرا که
فریاد نه زاییده عصیان
که فرزند نا خلف سکوت است

Tuesday, June 10, 2014

نیایش

و واژه ها
آنقدر در دستم می چرخند
تا نام تو بر زبانم جاری شود
پس بر می خیزم
و نیایش آغاز می کنم...

Thursday, June 05, 2014

هوای تو

پس از باران
آنگاه که ابر از سرم گذشته
و حتی بعضی چیزهای دیگر
دیگر از سرم گذشته
من با فراق بال
در هوای تو نفس میکشم
آفتاب نگاهت بر نقش خاکی چهره ام می تابد
نفس می کشم
گرم می شوم
و زندگی را آغاز می کنم...
آیا عشق
 آغاز زندگی نبود؟

Tuesday, May 27, 2014

رویا

در کلامت رویــــایی ست
که کابوســــم را به دیــوار شبـــانه میخکوب میکند
درخشش  آفتـــــــــاب نیمروزی
در  هــراس من از سیـــاهی...
خورشــــید ارزانـــی تو باد

Thursday, May 23, 2013

دلخوش

تا با تو بودن
سنگینی آوار سکوت سرد شب را تاب می آورم
دلم به پنجره ای خوش است
که شیشه اش ترنم باران را منعکس می کند
و کوچه ای که دیری ست
از آن من نیست
کوچ پرنده را دوست ندارم
و تحمل سایه ی سیاه چنار
در زیر نور زرد چراغ
برایم سخت دشوار است
تنها یک نام
و یک واژه در سرم تکرار می شود:
"تنهایی"
...
تا
با
تو
بودن

قرار

من درد هایم را
با تو در میان می نهم
تا تو چون گندم زاری
احاطه ام کنی
و من
چون ابری
بر تو ببارم

Friday, January 25, 2013

مانده

از یاد نرفتی
بر باد نرفتی
رها کردی ام
آزاد نرفتی